مزديسنا در دوران ساسانيان
حدود ۲۲۴ تا ۲۴۰ ميلادي در دوره اردشير بابكان؛ دين زرتشتي دستخوش يك دوره تجديد حيات شد.[۲۸] مزديسنا در زمان شاهنشاهي ساساني، بدنبال پيروزيهاي اردشير بابكان دين رسمي ايران شد[۲۹] و فراواني جمعيت مزديسنان در زمان ساسانيان به بالاترين مقدار خود رسيد. فعاليتهاي كرتير موبدان موبد دوران ساساني در اين گسترش بي تأثير نبودهاست. او مبارزات خود عليه نصارا و برهمنان را در كتيبه خود در نقش رجب بيان كردهاست.[۳۰] در دوره ساساني آتشكده آذرگشنسب در شيز (تخت سليمان) آذربايجان از اهميت بسياري بهرهمند شد و شاهان ساساني همواره نذوراتي را پس از پيروزيهاي خود به آنجا تقديم مينمودند.[۳۱] در همان دوران ماني پيامبر دين جديد آيين مانوي كه تلفيقي از مزديسنا و مسيحيت بود را عرضه كرد كه اگرچه بسرعتي فزاينده رو به گسترش داشت اما به شدت توسط شاهان و موبدان ساساني مورد تاخت و تاز قرار گرفت و دستورهاي حكومتي بر ضد آن صادر شد.[۳۲] به عقيده مري بويس از اواسط دوران ساساني دين رسمي تحت تأثير آيين زرواني قرار گرفت و عملاً زرواني دين رسمي كشور شد.[۳۳] در اين دوره كه روحانيون درباري به قدرت بسياري رسيده بودند جنبش مزدك پديد آمد كه به طرز شديدي سركوب شد و قباد يكم پادشاه ساساني كه از اين جنبش برابري خواهانه استقبال كرده بود از مقام شاهي خلع گرديد. بدنبال آن در زمان انوشيروان گزارش پهلوي اوستاي مكتوب نوشته شد.
در زمان اشكانيان تلاشهايي در جهت بازآوري مزديسنا انجام گرفت و سكههايي بنام ايزدان ضرب كردند و آتشكده هايي به وجود آوردند. از ميان آنها آتش آذر برزينمهر در كوه ريوند خراسان از اهميت زيادي برخوردار بودهاست. در متون پهلوي آمدهاست كه در دوره بلاش اشكاني اوستاهاي تكهتكه شده پس از حمله اسكندر گردآوري و بازنويسي شدند.[۲۶] از آنجايي كه سياست مذهبي اشكانيان منطبق بر اصل تسامح ديني بوده است و در نگاشتههايشان چندان گرايش به مذهب خاصي را بيان نكردهاند. اطلاعات امروزي از كيفيت دين در دوره مزبور چندان دقيق نيست. به دنبال همين شيوه، زمينه براي فعاليت آزادانه عقايد گوناگون مذهبي در ايران پديد آمد و مسيحيان و گنوسيان و مهرپرستان آزادانه به تبليغ دين خود ميپرداختند
اين دين پس از هجوم اسكندر مقدوني و كشته شدن موبدان براي مدت كوتاهي به خاموشي گراييد. چراكه در آن روزگار، بيشتر آثار ديني به شكل شفاهي و سينه به سينه انتقال مييافتند و روحانيان با تكرار مستمر آنها منابع را در ياد داشتند و به گونهاي در حكم كتابهاي زنده اين دين بودند. از اين رو با قتلعام آنها، بسياري از كتابهاي باستاني مزديسنا از بين رفتند يا ناقص شدند. از همين رو سنت زرتشتي، اسكندر را همواره با صفت گُجَسته (به معني ملعون و متضاد خجسته) ياد ميكند. در متن پهلوي ارداويرافنامه گفته ميشود كه وي دستوران، داوران، هيربدان و موبدان بسياري را كشت
ديدگاه ديگر بر اين باور است كه با توجه به روايات مورخان يوناني و سنگنبشتههاي باقيمانده از زمان هخامنشيان، هم از نظر باورها و عقايد و هم از نظر مراسم و آئين هخامنشيان با آيين كهن ايراني مطابقت دارد. آييني كه در ضمن پرستش اهورامزدا، ايزدان متعدد و نيروهاي طبيعت نيز پرستش ميشدند. بر پايه اين باور، دين هخامنشيان به باورهاي ودايي بيشتر از دين زرتشتي نزديك است.[۲۲] همچنين اعتقاد دارند كه آمدن صفت مزديسنه (مزداپرست) كه در پاپيروسهاي زبان آرامي زمان هخامنشيان آمده دليلي بر زرتشتي بودن هخامنشيان نميتواند باشد. چنانكه ذكر نام اهورامزدا در سنگ نبشتهها نيز دليلي براي اين امر محسوب نميشود. در سنگنبشتههاي هخامنشي نه تنها به زرتشت بلكه به هيچ مطلب ديگري كه بتواند اين سنگ نبشتهها را رنگ زرتشتي دهد اشاره نشدهاست.[۲۳] از دوره پادشاهي كوروش، سرزمينهاي شرق ايران، به پيوستگي شاهنشاهي هخامنشي درآمد. در اين دوره پذيرش مزديسنا به نيايش ديني خود عمل ميكردند. اما شاهنشاهان هخامنشي بر دين زرتشتي نبودند و هنگامي كه مغان به نشر كيش زرتشتي برخاستند، آن را با آيين كهن ايراني درآميختند
گروهي بر اين نظر هستند كه مزديسنا از زمان هخامنشيان و از زمان داريوش يكم وجود داشتهاست و خداي خاندان هخامنشي دست كم از زمان داريوش، اهورامزدا بودهاست. همچنين در زمان پادشاهي اردشير يكم در حدود سال ۴۴۱ پيش از ميلاد، گاهشمار امپراتوري اصلاح شد و نام ماههاي سال به نامهاي ايزدان مَزدَيَسنا نامگذاري شدند.[۱۸] ميتوان گفت مزديسنا در زمان هخامنشيان در حال پيشرفت در ميان باورهاي عامه مردم بودهاست.
برخي از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ويل دورانت، يوهانس هرتل و جرج كامرون اين ديد سنتي را كه زمان زندگي زرتشت بين سالهاي ۶۶۰ تا ۵۸۲ پيش از ميلاد بوده را قبول دارند و پدر داريوش يكم، ويشتاسپ را همان گشتاسپ پشتيبان زرتشت ميپندارند.[۱۹] به اعتقاد اين پژوهشگران، داريوش يك زرتشتي نو دين بوده و اين دين را به عنوان دين دولتي در كشور نوپاي خود رواج دادهاست؛ بنابراين نظريه زرتشت همزمان با كوروش بزرگ بنيانگذار شاهنشاهي هخامنشي ميزيستهاست. همچنين زرتشت شورشها و رويدادهاي واژگونگر سال ۵۲۲ پيش از ميلاد را به چشم ديدهبوده و چندي پس از آن درگذشتهاست
گروهي بر اين نظر هستند كه مزديسنا از زمان هخامنشيان و از زمان داريوش يكم وجود داشتهاست و خداي خاندان هخامنشي دست كم از زمان داريوش، اهورامزدا بودهاست. همچنين در زمان پادشاهي اردشير يكم در حدود سال ۴۴۱ پيش از ميلاد، گاهشمار امپراتوري اصلاح شد و نام ماههاي سال به نامهاي ايزدان مَزدَيَسنا نامگذاري شدند.[۱۸] ميتوان گفت مزديسنا در زمان هخامنشيان در حال پيشرفت در ميان باورهاي عامه مردم بودهاست.
برخي از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ويل دورانت، يوهانس هرتل و جرج كامرون اين ديد سنتي را كه زمان زندگي زرتشت بين سالهاي ۶۶۰ تا ۵۸۲ پيش از ميلاد بوده را قبول دارند و پدر داريوش يكم، ويشتاسپ را همان گشتاسپ پشتيبان زرتشت ميپندارند.[۱۹] به اعتقاد اين پژوهشگران، داريوش يك زرتشتي نو دين بوده و اين دين را به عنوان دين دولتي در كشور نوپاي خود رواج دادهاست؛ بنابراين نظريه زرتشت همزمان با كوروش بزرگ بنيانگذار شاهنشاهي هخامنشي ميزيستهاست. همچنين زرتشت شورشها و رويدادهاي واژگونگر سال ۵۲۲ پيش از ميلاد را به چشم ديدهبوده و چندي پس از آن درگذشتهاست
در مورد زرتشتي بودن هخامنشيان در بين دانشمندان اختلاف نظر وجود دارد. وضعيت مزديسنان تا پيش از زمان شاهنشاهي اشكاني به درستي معلوم نيست و منابع از ميان رفتهاند.
از وحدت و اجتماع معنوي مزداپرستي شرق و غرب ايران آگاهي دقيقي در دست نيست.[۱۵] مغان مردان ديني و موبدان هخامنشيان بودند. در مورد اينكه از چه زماني دين زرتشتي در ري، پايگاه مركزي مغان آغاز به تلاش كرد، نشانه و شواهد روشني موجود نيست. گمان ميرود كه ديرترين هنگام براي اين رويداد هنگام بنيادگذاري شاهنشاهي هخامنشي بودهباشد.[۱۶]
آتشكده
آتشكده جاويدان (صفه سرمسجد) در شهرستان مسجد سليمان قرار دارد. اين بنا متعلق به هفت قرن قبل از ميلاد مسيح است
زرتشت و آموزش مغان بر روي انديشههاي يوناني كارسازي پرداخت كه راست و واقعي بود اما نه يونانيان و سريانيها و نه نويسندگان ارمني، هيچيك از زرتشت اوستايي و از كيش او كه در گاتاهاي اوستا بازگو شدهاست، آگاهي نداشتند. به احتمال زياد مزديسنا در آغاز يك نهضت محلي در ايران خاوري بودهاست كه هنوز مرزهاي آن مشخص نشدهاست. اين كيش نو با مقاومت و مقابله شديد كيشهاي رايج مواجه شده و براي مدتي دراز نتوانست به برتري و چيرگي كامل برسد و چون گسترش يافت، دگرگون شد. كيش زرتشتي با آيينهايي كه در پي برانداختن آنها برخاسته بود، درآميخت و مزديسنا به گونهاي بسيار متفاوت به ايران باختري رسيد
واژه مزديسنا واژهاي اوستايي است كه از دو جزء (مَزدَ + يَسنا) پديد آمدهاست. مزده (اهورامزدا) معني خداي دانا يا سرور ميدهد و يسنا (يسنه) نيز به معني ستايش و پرستش است و در مجموع معني مزداپرستي يا خداپرستي ميگيرد. يسنا مشتمل بر هفتاد و دو فصل ميباشد.[۹] اين واژه به گونه «مزديسني» هم گفته شدهاست. پيروان اين كيش را «مزديسنان» يا «خداپرستان» مينامند. در برابر پرستش مزدا، پرستش ديوان در گذشته مرسوم بوده كه متون زرتشتي، اينان را ديويسنان و مذهبشان را ديويسني ثبت كردهاند.[۱۰] نامهاي ديگري براي اين دين وجود دارد كه مصطلحترين آن در ايران دين زرتشتي است.در گذشته به پيروان اين دين بهدينان، مجوس، گبر[نيازمند منبع] نيز گفته شدهاست. در بيشتر زبانها نام اين دين را به نام پيامبر آن، زرتشت منسوب ميكنند.
مَزدَيَسنا يا دين زرتشتي نام دين پيامبر ايراني، زرتشت اسپنتمان است. مزدَيَسنا صفتي بهمعناي پرستنده اهورامزدا است. مزدا همان خداي يگانه است. مزدَيَسنا ضد ديويَسنا است. ديويَسنا هم بهمعني پرستنده ديو يا دَئوَ است و ضد آن واژه وي-دَئوَ يا ضد ديو است. مزدَيَسنا پيرامون ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ پيش از ميلاد) از سوي پيامبر ايراني، زرتشت اسپنتمان، پايهگذاري شد.[۱]
زرتشت به ويرايش و بازبيني كيش كهن آريايي پرداخت و اندكاندك براي خود پيرواني يافت كه پس از وي به مزديسنان يا زرتشتيان شُهره شدند. در ادبيات مزديسنا نيز مزديسن با گويش پهلوي، معادل دين آورده به زرتشت، راستيپرست و با صفت زرتشتي آمدهاست.[۲] همچنين به زرتشتيان بهدينان نيز ميگويند.
عناصر مزدَيَسنا يكتاپرستانهاند و از يكتاپرستي سرچشمه ميگيرند. البته در برخي منابع از ايشان به نام دوگانهپرست هم ياد شده[۳] كه بيشتر در اثر اشتباهي است كه در شناخت درست مزديسنا و بر اساس برداشتهايي از دو كتاب دينكرد و بندهشن انجام شده[۴] و مزديسنان با زروانيان به اشتباه يكي پنداشته شدهاند. زيرا اعتقاد به دوگانگي آفرينشي در ميان زروانيان نيرومند است[۵] نه مزديسنان. كتاب مقدس زرتشتيان گاتها است كه (سرودها) سخنان شخص زرتشت بودهاست.
دين زرتشتي برپايه يكتاپرستي است. يعني زرتشتيان به خداي بزرگي به نام اهورامزدا ايمان دارند و برخي نيروهاي طبيعي مانند آب، آتش، باد، خاك و خورشيد را داري ايزدي مأخوذ از صفات خداوند ميدانند و سرچشمه پليديها و تاريكيها را در وجود خبيثي به نام اهريمن جستجو ميكنند.[۶]
زرتشت جزو نخستين كساني است كه يكتاپرستي را به بشريت معرفي كرد.
مفاهيمي مانند بهشت (پرديس)، دوزخ، روز رستاخيز، بشارت نهايي جهان، و حتي فرشته و شيطان همگي بخشي از آموزههاي زرتشت و ادبياتي است كه بعدها از آن سرچشمه گرفت. اين مفاهيم در گذر زمان به ديگر اديان راه يافتند.[۷]
بين حدود سالهاي ۲۲۴ تا ۲۴۰ ميلادي (در دوره اردشير بابكان)، دين زرتشت دستخوش يك دوره تجديد حيات شد